بستری شدن مریض شدن و در رختخواب ماندن از شدت بیماری و درد بستری گشتن بستری گردیدن ادامه... مریض شدن و در رختخواب ماندن از شدت بیماری و درد بستری گشتن بستری گردیدن فرهنگ لغت هوشیار
بستری شدن بستری گشتن، بیمار شدن، مریض شدن، ناخوش گردیدن ادامه... بستری گشتن، بیمار شدن، مریض شدن، ناخوش گردیدن فرهنگ واژه مترادف متضاد
بستری شدن العلاج في المستشفى ادامه... الْعِلَاَجَ فِي الْمُسْتَشْفَى تصویر بستری شدن دیکشنری فارسی به عربی
بستری شدن การเข้ารักษาในโรงพยาบาล ادامه... การเข้ารักษาในโรงพยาบาล تصویر بستری شدن دیکشنری فارسی به تایلندی
بستری شدن ricovero in ospedale ادامه... ricovero in ospedale تصویر بستری شدن دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بستری شدن Krankenhausaufenthalt ادامه... Krankenhausaufenthalt تصویر بستری شدن دیکشنری فارسی به آلمانی